هنر، شعر، طبیعت اگر دل می بری جانا روا باشد که دلداری میان دلبران الحق به دل بردن سزاواری دلا دیشب چه می کردی تودر کوی حبیب من ( الهی خون شوی ای دل) (توهم گشتی رقیب من) نظرات شما عزیزان:
درون دل که پیدا نیست..پر از زندان و زندانی استتو را محکوم دل کردم..نمیدانم دلیلش چیستسبب شاید همین باشد..بدون تو نباید زیست
شب و روز برندارم سر ازاین خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
چشمهای من خسته است،گاهی اشک،گاهی انتظار،این سهم چشمهای من است
ای کاش میشد فهمید در دل آسمان چه میگذرد که امشب با ناله ای بغض آلود بر دیار این دل خسته اشک میریزد
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|